جوک و اس ام اس-عاشقانه ها

داستانهای کوتاه زیبا و مطابل جالب و عاشقانه برای شما

جوک و اس ام اس-عاشقانه ها

داستانهای کوتاه زیبا و مطابل جالب و عاشقانه برای شما

حرفها یک دل

بیا در کوچه باغ شهر احساس
شکست لاله را جدی بگیریم

اگر نیلوفری دیدیم زخمی
برای قلب پر دردش بمیریم

بیا در کوچه های تنگ غربت
برای هر غریبی سایه باشیم

بیا هر شب کنار نور یک شمع
به فکر پیچک همسایه باشیم

بیا ما نیز مثل روح باران
به روی یک رز تنها بباریم

بیا در باغ بی روح دلی سرد
کمی رویا ی نیلوفر بکاریم

بیا در یک شب آرام و مهتاب
کمی هم صحبت یک یاس باشیم

اگر صد بار قلبی را شکستیم
بیا یک بار با احساس باشیم

بیا به احترام قصه عشق
به قدر شبنمی مجنون بمانیم

بیا گه گاه از روی محبت
کمی از درد لیلی بخوانیم

بیا از جنگل سبز صداقت
زمانی یک گل لادن بچینیم

کنار پنجره تنها و بی تاب
طلوع آرزوها را ببینیم

بیا یک شب به این اندیشه باشیم
چرا این آبی زیبا کبود است

شبی که بینوا می سوخت از تب
کنار او افق شاید نبوده ست

بیا یک شب برای قلبهامان
ز نور عاطفه قابی بسازیم

برای آسمان این دل پاک
بیا یک بار مهتابی بسازیم

بیا تا رنگ اقیانوس آبیست
برای موج ها دیوانه باشیم

کنار هر دلی یک شمع سرخست
بیا به حرمتش پروانه باشیم

بیا با دستی از جنس سپیده
زلال اشک از چشمی بشوییم

بیا راز غم پروانه ها را
به موج آبی دریا بگوییم

بیا لای افق های طلایی
بدنبال دل ماهی بگردیم

بیا از قلبمان روزی بپرسیم
که تا حالا در این دنیا چه کردیم

بیا یک شب به این اندیشه باشیم
به فکر درد دلهای شکسته

به فکر سیل بی پیایان اشکی
که روی چشم یک کودک نشسته

به فکر سیل بی پایان اشکی
که روی چشم یک کودک نشسته

به فکر اینکه باید تا سحرگاه
برای پیوند یک شب دعا کند

ز ژرفای نگاه یک گل سرخ
زمانی مرغ آمین را صدا کرد

به او یک قلب صاف و بی ریا داد
که در آن موجی از آه و تمناست

پر از احساس سرخ لاله بودن
پر از اندوه دلهای شکیباست

بیا در خلوت افسانه هامان
برای یک کبوتر دانه باشیم

اگر روزی پرستو بی پناهست
برای بالهایش لانه باشیم

بیا با یک نگاه آسمانی
ز درد یک ستاره کم نماییم

بیا روزی فضای شهرمان را
پر از آرامش شبنم نماییم

بیا با بر گ های گل سرخ
به درد زنبقی مرهم گذاریم

اگر دل را طلب کردند از تو
مبادا که بگویی ما نداریم

بیا در لحظه های بی قراری
به یاد غصه مجنون بخوابیم

بیا دلهای عاشق را بگردیم
که شاید ردی از قلبش بیابیم

بیا در ساحل نمناک بودن
برای لحظه ای یکرنگ باشیم

بیا تا مثل شب بوهای عاشق
شبی هم ما کمی دلتنگ باشیم

کنار دفتر نقاشی دل
گلی از انتظار سرخ رویید

و باران قطره های آبیش را
به روی حجم احساس پاشید

اگر چه قصه دل ها درازست
بیا به آرزو عادت نماییم

بیا با آسمان پیمان ببندیم
که تا او هست ما هم با وفاییم

بیا در لحظه سرخ نیایش
چو روح اشک پاک و ساده باشیم

بیا هر وقت باران باز بارید
برای گل شدن آماده باشیم



از مجموعه اشعار پروانه ات خواهم ماند / مریم حیدرزاده


با تشکر از ارسال : پروین سعادتی

رمضان ماه مهمانی خدا


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

حکمت روزه داشتـن بگـذار
باز هم گفته و شنیده شود

صبرت آمــوزد و تسلط نفـس
و ز تو شیطان تو رمیده شود

هر که صبرش ستون ایمان بود
پشت‏ شیطان ازو خمیده شود

آفتــــاب ریــاضتی که ازو
میوه معرفت رسیده شود

چه جلایی دهد به جوهر روح
کادمی صافی و چکیـده شود

بذل افطار سفره عدلی است
که در آفــاق گستـــریده شود

فقر بر چیده‏ دارد از خوانـی
که به پای فقیر چیده شود

شب قدرش هزار ماه خداست
گوش کن نکتــه پروریـده شود

از یــکی میــــوه عمـــل کـــه درو
کشته شد، سی هزار چیده شود

گر تکانی خوری در آن یک شب
نخـل عمــر از گنـه تکیـده شود

مفت مفروش کز بهای شبی
عمرهـا باز پـس خـریده شود

روز مهلت گذشت و بر سر کوه
پرتــوی مانـده تــا پریــده شـود

تا دمی مانده سر بر آر از خواب
ور نه صور خــدا دمیـــده شــود

شعر از : شادروان استاد شهریار
 

شعر

طور تجلی¤

شب به هم درشکند زلف چلیپائی را
صبحدم سردهد انفاس مسیحائی را

گر از آن طور تجلی به چراغی برسی
موسی دل طلب و سینه سینائی را

گر به آئینه سیماب سحر رشک بری
اشک سیمین طلبی آینه سیمائی را

رنگ رؤیا زده ام بر افق دیده و دل
تا تماشا کنم آن شاهد رؤیائی را

از نسیم سحر آموختم و شعله شمع
رسم شوریدگی و شیوه شیدائی را

جان چه باشد که به بازار تو آرد عاشق
قیمت ارزان نکنی گوهر زیبائی را

طوطیم گوئی از آن قند لب آموخت سخن
که به دل آب کند شکر گویائی را

دل به هجران تو عمریست شکیباست ولی
بار پیری شکند پشت شکیبائی را

شب به مهتاب رخت بلبل و پروانه وگل
شمع بزم چمنند انجمن آرائی را

صبح سرمی کشد از پشت درختان خورشید
تا تماشا کند این بزم تماشائی را

جمع کن لشکر توفیق که تسخیر کنی
شهریارا قرق عزلت و تنهائی را

 

خدا حافظ همین حالا

خدا حافظ همین حالا،همین حالا که من تنهام
خداحافظ به شرطی که بفهمی تر شده چشمام
خداحافظ کمی غمگین،به یاد اون همه تردید
به یاد آسمونی که منو از چشم تو می دید
اگه گفتم خداحافظ، نه اینکه رفتنت ساده است
نه اینکه می­شه باور کرد دوباره آخر جاده است
خداحافظ واسه اینکه نبندی دل به رویاها
بدونی بی تو و با تو همینه رسم این دنیا

عاشقانه

MIADGAH IS THE BEST

 

گلم از خود رهیدن را بیاموز


به سر منزل رسیدن را بیاموز

 

مجال تنگ و راهی دور در پیش


به پاهایت دویدن را بیاموز

 

زمین بی عشق خاکی سرد و مرده ست


به قلب خود تپیدن را بیاموز

 

جهان جولانگهی همواره زیباست


به چشمت خوب دیدن را بیاموز

 

بیاموز، آفریدندت توانا


توانا، آفریدن را بیاموز

 

MIADGAH IS THE BEST

 

جهان طعم شراب کهنه دارد


به لبهایت چشیدن را بیاموز

 

تو اهل آسمانی ای زمینی


به بال خود پریدن را بیاموز

 

صدایت می کنند از عالم عشق


به گوش جان شنیدن را بیاموز

 

نسیمی باش و از باد بهاری


سحرگاهان وزیدن را بیاموز

 

تو ابر رحمتی ، گاهی فرو ریز


ز اشک خود چکیدن را بیاموز

 

گذارت گر ز راهی پر گل افتاد


به دست خود نچیدن را بیاموز

 

به عاشق غمزه و غم میفروشند


تو از اول خریدن را بیاموز

 

سبک همواره بار زندگی نیست


به دوش خود کشیدن را بیاموز

 

کمانت می کند این بار سنگین


تو از اول خمیدن را بیاموز

 

جهان از هر دو دارد ، شادی و غم


شکیب داغ دیدن را بیاموز

 

به دنیا دل سپردن نیست دشوار


ز دنیا دل بریدن را بیاموز

 

نیاسودن به دوران جوانی


به پایان آرمیدن را بیاموز

 

به جولان در سخن"سالک" مپرداز


دمی در خود خزیدن را بیاموز