اکنون آماده ام که عشقی ثمر بخش بیافرینم....
عشقی که از عالی ترین بخش وجودم سرچشمه
میگیرد.اکنون آماده ی مهیا کردن محیطی هستم که
بذر این عشق متعالی بتواند در آن جوانه بزند،رشد
کند
و شکوفه دهد.نفسی عمیق میکشم و احساس میکنم
که بر نیروی عشق ورزی ام افزوده میشود.
مرگ از زندگی
پرسید:چرا من تلخم تو شیرینی؟زندگی گفت:چون من
دروغم و تو حقیقت!!!!!!!!
-+-+-+-+-+-+-+-+-+-
به شانه ام میزنی که تنهاییم را تکانده باشی.به چه
دل خوش کرده ای تکاندن برف از شانه ی یک ادم برفی!
در دنیایی که
خندیدن جرم است.نگاه کردن گناه است.بوسیدن ناپاکی
است.محبت کردن مزاحمت است به من بگو پس چگونه ثابت
کنم که دوستت دارم؟؟؟؟؟؟!!!!!!!
-+-+-+-+-+-+-+-+-+-
کاش دوستی ها مثل رابطه دست و چشم بود وقتی دستت
زخم میشه چشمت گریه میکنه و وقتی چشمات گریه
میکنند دستات اشکات رو پاک میکنند!
میرم و گم میشم آخر
تو غروب دشت غربت
نمی تونم که بمونم توی شهر بی محبت
-+-+-+-+-+-+-+-+-+-
عشق یعنی:لطیف ترین تعریف زندگی...
عشق یعنی:معمار عالم...
عشق یعنی:خالق پر شور لحظه های زندگی...
عشق یعنی:از خود گریختن...
عشق یعنی:بهبودی و کامیابی...
عشق،ارمغان محبت است....
عشق:سپردن دلت به.....
عشق یعنی:هدیه ی قلب و روحت به...
عشق یعنی:پیشانی غمناک او را بوسه زدن...
عشق یعنی:دستان یخ زده اش را با دستان
گرمت،فشردن...
عشق یعنی:بدون او هرگز...
پیکر تراش پیرم و
با تیشه خیال
یک شب تو را ز مرمر شعر آفریده ام
تا در دو چشم تو نقش هوس نهم
ناز هزار چشم سیه را خریده ام
عاشق هرکس شدم او شد نصیب دیگری ... دل به هرکس دادم او هم زد به قلبم خنجری ... من سخاوت دیده ام دل را به هرکس می دهم ... شرم دارم پس بگیرم آنچه را بخشیده ام
ای اندیشه رها شده
از یک حس پاییزی! من باران صورتی صدایت را دوست
دارم، مرا ببین پشت پرچین نگاهت هستم. من به شانه
های باد تکیه داده ام.
مرا آرام بخوان!
سرنوشت را نمی توان از سر نوشت
چه کسی می داند که تو در پیله خود تنهایی؟
چه کسی می داند که تو در حسرت یک روزنه در فردایی؟
پیله ات را بگشا.
تو به اندازه پروانه شدن زیبایی...
پروانه نمی میردتاگل به بغل دارد.
این سینه نمی میردتاعشق تورا دارد..
ای نگاهت رونق فردای من در تومعنا می شود دنیای من،...ای کلامت بمترین اثبات عشق باتو ماندن آرزوی رویای من..
دقایقی تو زندگی هستن که دلت برای کسی اونقدر تنگ می شه که می خوای اونو از رویات بکشی بیرون و توی دنیای واقعی بغلش کنی
در چند هزار سال میشود عاشق بود
شیفتگی ات را از یاد نمی برم
تاج گلی بر شانه هایم بگذار
کبوترانم
هر صبح نامت را پرواز میدهند
گوش کن
کلمه ها را به سوی تو میفرستم
به هزار هزار رنگ
با عاشقانه ترین فریاد
فراموش نکن
در یک چهار راه خاکستری
بی انتظار نشسته ام
و به تو نگاه میکنم.
-+-+-+-+-+-+-+-+-+-
بی تو ای عشق در این آتش هجرا چه کنم؟
شب هجرا تو را چاره و درمان چه کنم؟
شمع گشتم که بسوزم به سحر در دل شب
چون سحر باز نیایی من بی جان چه کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
دل من زنده به دیدارت مانده است هنوز
در وصالت نشوم واله و حیران چه کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
حرفی نمیزنی حالا که میروی؟
تنها نمیشوی حالا که میروی؟
یک لحظه گوش کن تنها بهانه ی من
یادم نمیروی حالا که میروی.
همه میگذرند و میگویند ((چقدر عجیب عاشق شدی))!و من بی توجه به گفته ها دامن چین چین آرزو میپوشم و پولک شادی به سر میزنم تا تو بیایی..با طنین فراموشی نبودن ها..ولی کم کم پولک ها شل شدند و افتادند و تیک تاک ثانیه های انتظار به من فهماند..که چقدر دیر است!!!
دیدم که تو هرگز نمی آیی نمیخواهم باور کنم که حالا میان اصوات خاموش اشک همه می گذرند و می گویند:
چقدر ساده فراموش شدی!!!!!
بین حقیقت و رویا یک دنیا فاصله است
حقیقت پیش چشمام و رویا دست نیافتنی
حقیقت زندگی من، تلخ و رویاش شیرین
به حقیقت تلخ، نزدیکم و از واقعیت رویا، دور
ای شیرینترین رویا، هرگز دست نیافتنی نباش
آفتاب نمایندهی حقیقت، و شب نمایندهی رویاست
پس بیا با هم آفتابی بشیم تا حقیقت روشن شود
بد نیست اگر کمی به هم فکر کنیم
در بحبوحه خنده به غم فکر کنیم
بد نیست اگر خانه ما سیمانی است
به خشت و گل و نفوذ نم فکر کنیم
هر وقت زیادمان دلی می شکند
بد نیست که یک لحظه به کم فکر کنیم
من عاشق و تو هر که در این عصر غریب
بد نیست اگر کمی به هم فکر کنیم
من خودِ تو را دوست می دارم. مردان دیگر در تو آن زیبایی را می بینند که پیش از پایان عمر خود آنها، زایل می شود. اما من در تو آن زیبایی را می بینم که زایل نمی شود، و در خزان عمرت، آن زیبایی از اینکه در آیینه خود را بنگرد، شرمنده نیست و احساساتش جریحه دار نمی شود.
تنها منم که در تو آن نادیده را دوست می دارم.
زندگی بدون عشق به درختی می ماند بدون شکوفه و میوه. عشق بدون زیبایی به گلهایی می ماند بدون رایحه و به میوه هایی که هسته ندارند... زندگی، عشق، و زیبایی یک روحند در سه بدن که نه از یکدیگر جدا می شوند و نه تغییر می کنند.
یادت در ذهنم و عشقت در قلبم و عطر مهربانیت در تمام وجودم است عزیزم محبت را در پاکی نگاهت و صداقت را در وجود مهربانت معنی کردم وبدان که زیباترین لحظه هایم در کنار تو بودن است
همیشه در زندگی لحظاتی هست که در عین روشنایی ؛ آمیخته با شب ؛سیاهی وظلمت است.در هنگام غم ودرد و آه لحظاتی آمیخته با زیبایی ولبخند است ودر هنگام سکوت لحظاتی سرشار از هیجان و التهاب و در ناامیدی بسی امید است.
این دیوار های سردغرور؛هیچ گاه فرصت نداد که"زمرمه های دلتنگی ام"به سوی تو پر گیرند. کاش بیایی همراه نسیم عشق؛از پشت پنجره نیمه باز رو به قلبم..
عشق تو چشمای هم نگاه کردن نیست با چشمای هم به زندگی نگاه کردنه
برای زیستن دوقلب لازم هست. قلبی که دوست بدارد . قلبی که دوستش بدارند. قلبی که هدیه کند . قلبی که بپذیرد.
وقتی دل تنگ شدی به یاد بیار کسی رو که خیلی دوستت داره،وقتی نا امید شدیبه یاد بیار کسی رو که تنها امیدش تویی. وقتی ساکت شدی به یاد بیار کسی رو که به شنیدن صدای تومحتاجه
گریه شاید زبان ضعف باشد شاید خیلی کودکانه شاید بی غرور......... اما هر وقت گونه هایم خیس میشه می فهمم نه ضعیفم نه یک کودکم بلکه پر از احساسم
تو دریایی و من موجی اسیرم...که می خواهم در آغوشت بمیرم... بیا دریای من آغوش بر کش...نمی خواهم جدا از تو بمیرم
هیچ کس ویرانیم را حس نکرد .وسعت تنهائیم را حس نکرد .در میان خنده های تلخ من .گریه پنهانیم را حس نکرد .در هجوم لحظه های بی کسی درد بی کس ماندنم را حس نکرد .آن که با آغاز من مانوس بود . لحظه پایانیم را حس نکرد
یادته بهم گفتی دوسم داری؟ یادته گفتی عاشق منی؟ یادته گفتم آخر تنها میشم؟ یادته گفتی تنهات نمیذارم؟ یادته گفتی همیشه با منی؟ یادته گفتم ازیاد آخر میرم؟ یادته گفتی دلت پیش منه؟ یادته گفتم اینا حرفه همه؟ یادته گفتی من دوستت دارم؟ یادته گفتم که باور ندارم؟ یادته گفتم این عشق تا کجاست؟ یادته گفتی تا نفس با ماست؟ یادته گفتم که باور ندارم؟ یادته گفتی که آره حق دارم؟ حالا دیدی که همش حرف بودفقط؟ حالا فهمیدی همش ادعا بود؟
بوی نفسات هنوز مستم میکنه کنارم نیستی ولی با نفسهات گرم میشم زیبایی چشمانت هنوز افسونم میکنه کنارم نیستی ولی چشمانت در چشمانم نقش بسته صدایت هنوز از خود بی خودم میکنه کنارم نیستی ولی جز صدات نمیشنوم تو کنارم نیستی اما من چیزی جز تو ندارم
بعضی عشق ها آتشین اما کم عمق و سطحی هستند گردبادی بر پای می کنند و زود هم سرد می شوند اما بعضی عشق ها عمیق است و ملایم چون یک نخ باریک شروع می شود و در طول زمان استمرار می یابد
اگه تو دنیا هیچی هیچی نداشته باشی مطمئن باش سه چیز همیشه مال تو هست:خدای مهربون، فکرای قشنگ وقلب کوچیک من
زندگی سخت نیست ما سختش میکنیم – عشق قشنگ نیست ما قشنگش میکنیم-دل ما تنگ نیست ما تنگش میکنیم – دل هیچ کس از سنگ نیست ما سنگش میکنیم
به عشق گفتم : تا تو رو دارم تنها نیستم من رو تنها گذاشت و رفت .... به احساس گفتم: تا تو رو دارم تنها نیستم من رو تنها گذاشت و رفت ....به وفا گفتم: تا تو رو دارم تنها نیستم اونم من رو تنها گذاشت و رفت.... ولی وقتی به تنهایی گفتم: تا تو رو دارم تنها نیستم ، موندو همدمو مونسم شد
به پایان فکر نکن .. اندیشیدن به پایان هر چیز شیرینی حضورش را تلخ می کند .. بگذار پایان تو را غافلگیر کند درست مانند آغاز
مادر سر چشمه گیتی... غنچه ای در سبزه زار زیبای طبیعت شکفت و کلمه ی مادر ، در پهنه گلبرگان سرخ آن او که همچون خون مادر است ، بیرون جهید و خود را در آسمان بیکران آبی سوار بر بال پرنده محبت دید. آری! به راستی مادر کیست که گیسوانش هم چون گیسوان فرشته طلایی است؟ مادر کیست که زمزمه محبتش لالایی اوست؟ مادر آنست که گهواره چوبین فرزندش را از لابلای صخره ها و از میان آبشارها و صدها گل زیبای یاسمن بیرون می کشد و با دستان مهرآمیزش آن را تکان می دهد... مادر آنست که اشکش همچون شبنم بر قلب گلبرگ ، گل عشق است، صدایش هم چون مرغ غزل خوان در طبیعت است و بوسه اش همچون نور خورشید بر سبزه زار است و استواریش همچون کوهی بر دل خاک... روزت را ارج می نهم و بوسه میزنم بر جای پایت.
مادرم:
چون هستی من ز هستی توست تا هستم و هسـتی دارمت دوست مادر گوهر گرانبهایی است؛بی مثل در آفرینش
نیمی از من مال تو
مادر مهربونم عزیز خوشزبونم تو گل بیخار منی رفیق من ، یار منی وقتی که غصه دار باشم فقط تو غمخوار منی ای جان من فدای تو بهشت به زیر پای تو میلاد دختر نبی فاطمه همسر علی مبارک است برای تو از ته دل بهت میگم دوستت دارم همیشه برای روز مادر، هر کادویی بگیرم قابل تو نمیشه
در بیابانی دور
قلب مادر
آه دست پسرم یافت خراش! * وای پـای پسرم خورد به سنگ!
مادر عزیز در برابرت کویری تشنه هستم
مردی مقابل گل فروشی ایستاده بود و می خواست دسته گلی برای مادرش که در شهر دیگری بود سفارش دهد تا برایش پست شود. مرد دلش گرفت، طاقت نیاورد، به گل فروشی برگشت، دسته گل را گرفت و 200 مایل رانندگی کرد تا خودش دسته گل را به مادرش بدهد.
|
|